بسیاری از مردم بر این باورند که گرایش جنسی ( همجنس گرایی در مقابل دگرجنس گرایی) توسط تحصیلات و محدودیت های اجتماعی تعیین می شود. با این حال، تعداد زیادی از مطالعات وجود دارد که نشان می دهد عوامل قبل از تولد تأثیر مهمی بر این ویژگی حیاتی جنسیت انسان دارند. گرایش جنسی یک ویژگی متمایز از نظر جنسی است ( بیش از 90 درصد مردان جذب زنان می شوند و بالعکس). در حیوانات و مردان، بسیاری از ویژگیهای تمایز جنسی در اوایل زندگی توسط استروئیدهای جنسی سازماندهی میشوند، و میتوان تعجب کرد که آیا همین مکانیسم بر گرایش جنسی انسان نیز تأثیر میگذارد. دو نوع شواهد این تصور را تایید می کنند:
اثر هرمون ها در چندین صفت رفتاری
1- چندین صفت رفتاری، فیزیولوژیکی یا حتی مورفولوژیکی متمایز از نظر جنسی در جمعیت های همجنس گرا و دگرجنس گرا به طور قابل توجهی متفاوت است. از آنجا که برخی از این صفات شناخته شده است که توسط استروئیدهای قبل از تولد، از جمله تستوسترون سازماندهی می شوند، این تفاوت ها نشان می دهد که افراد همجنس به طور متوسط در طول رشد در معرض شرایط غدد درون ریز غیر معمول قرار داشتند.
مقاله مرتبط: بایسکشوال چیست
تاثیر تغییرات غدد درون ریز در افزایش همجسگرایی
2- شرایط بالینی مرتبط با تغییرات غدد درون ریز قابل توجه در طول زندگی جنینی اغلب منجر به افزایش بروز همجنس گرایی می شود. بنابراین به نظر می رسد که محیط غدد درون ریز قبل از تولد تأثیر قابل توجهی بر گرایش جنسی انسان دارد، اما بخش بزرگی از واریانس در این ویژگی رفتاری تا به امروز توضیح داده نشده است. تفاوتهای ژنتیکی که بر رفتار یا به صورت مستقیم یا با تغییر ترشح یا عملکرد هورمون جنینی تأثیر میگذارند نیز ممکن است دخیل باشند.
اکثر مردم از نظر جنسی به افراد جنس مخالف جذب می شوند. آنها دگرجنس گرا هستند با این حال، اقلیت قابل توجهی ( بر اساس بسیاری از تخمینها 3 تا 10 درصد) از مردان و زنان وجود دارد که منحصراً جذب افراد جنس خود میشوند. آنها همجنس گرا هستند اشکال میانی جاذبه و گرایش جنسی نیز وجود دارد که از کاملاً دگرجنس گرا تا کاملاً همجنس گرا را شامل می شود. جهت گیری جنسی (دگرجنس گرا در مقابل همجنس گرایی) یک ویژگی رفتاری است که یکی از بزرگترین درجات تمایز جنسی را نشان می دهد، با توجه به اینکه 90 تا 97 درصد از افراد یک جنس جذابیت متفاوتی با جنس دیگر نشان می دهند.
شواهد خوبی برای اثرات محیطی ژنتیکی و غیراجتماعی بر تمایلات جنسی وجود دارد، اگرچه برای مردان بیشتر از زنان است. شواهدی وجود ندارد که نشان دهد محیط اجتماعی به طور قابل توجهی بر توسعه گرایش جنسی تأثیر می گذارد.
هورمون ها
به خوبی ثابت شده است که ویژگی های جنسی توسط تأثیرات هورمونی در طول رشد اولیه (به ویژه داخل رحمی) تعیین می شود. برخی از این تأثیرات برگشت پذیر هستند (فعال کننده) و برخی دیگر، که در طول یک دوره حیاتی رشد رخ می دهند، قابل برگشت نیستند. شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه این تأثیرات برگشت ناپذیر یا «سازمانی» ممکن است شامل تغییراتی در مغز باشد که گرایش جنسی بزرگسالان را تعیین می کند. در حالی که این شواهد در معرض محدودیتهای قابل توجهی است، به ویژه به دلیل عدم امکان انجام آزمایشهای علمی مناسب بر روی انسان از نظر اخلاقی، از منابع مختلفی سرچشمه میگیرد و در مجموع، پشتوانهای را ارائه میکند که در حال حاضر نمیتوان آن را به طور کامل رد کرد.
به نظر می رسد اصل کلی این است که قرار گرفتن زودهنگام با سطوح بالاتر آندروژن ها (هورمون های مردانه، به ویژه تستوسترون)، در طول دوره بحرانی، منجر به ایجاد ویژگی های جنسی مردانه می شود. فقدان چنین تأثیر هورمونی با رشد ویژگی های جنسی زنان مرتبط است. بنابراین تمایلات جنسی بزرگسالان فقط به طور غیر مستقیم از جنسیت ژنتیکی (XX در مقابل XY) ناشی می شود. تولید آندروژن توسط بیضه ها (که فقط در افراد دارای کروموزوم Y یافت می شود) است که مردان را از نظر تشریحی و رفتاری با زنان متفاوت می کند. در حالی که چنین فرآیندهای رشدی معمولاً منجر به مردان بالغی می شود که خود را به ماده ها جذب می کنند و زنان بالغی که خود را جذب مردان می کنند.
همانطور محققان اشاره کرده اند، 35 درصد این شواهد قابل تفسیرهای متفاوت است. از یک سو، می توان با اطمینان گفت که اقلیتی از مردم به دلایلی که عمدتاً به جای «پرورش» به عنوان «طبیعت» شناخته می شود، در بزرگسالی گرایش همجنس گرایی پیدا می کنند. یعنی تأثیرات ژنتیکی، هورمونی و درون رحمی مهم به نظر می رسد و محیط اجتماعی در دوران کودکی و نوجوانی تأثیری بر گرایش جنسی بزرگسالان ندارد. از سوی دیگر، فقدان شواهد علمی خوب بر خلاف آن، امکان ادامه این ادعا را فراهم می کند که محیط اجتماعی، چه در خانواده و چه در جامعه گسترده تر، ممکن است بر گرایش جنسی بزرگسالان تأثیر بگذارد. اثبات منفی همیشه سخت تر از مثبت است، و به طور کلی به نظر می رسد که علم از تفسیر اولی قوی تر از دومی پشتیبانی می کند. کسانی که حساب دوم را قبول می کنند معمولاً به دلایل غیر علمی این کار را انجام می دهند.